بهمن آبادخبر

ساخت وبلاگ
زمستان می رسد عمرش به پایانسه پنج روز دگر آید بهاراننیامد چون گذشته برف و بارانمراتع شد کویر همچون بیابانمدارِ آب ما بر بیست و چارهکشاورز حال و روز خوش ندارهجو و گندم و فلفل قد ندارنشدن پخش زمین حرکت ندارنگران کردند کاه و جو و یونجهمپرس از اینکه یک من کاه چندهبماند از برنج و گوشت شیشکو یا از تخم مرغ و مرغ و پوشکشده چندین برابر کیسه ی کودکشاورزی ندارد حاصل و سودندارد دلخوشی چوبدار و دامدارکه گوسفندان نگه دارد به پرواریکی گفتا که گوسفندم تلف شدفدای یونجه و کاه و علف شدکشاورز ار ندارد کشت دانهچو زن باید نشیند کنجِ خانهشب عید آمد و کالا گران شدگرانی از زمین تا آسمان شدایا ای کاسبای بی مروتندارید از خدای خود خجالت؟تو اجناس را گران کردی شبانهنمی دانی حرام بردی به خانه؟خلاصه حال روستایی خراب استزمین های کویر محتاج آب استببار ای آسمان باران نافعشود سر سبز و با برکت مراتعخدایا رحم کن بر گوسفنداناجابت کن دعای مستمندانکه اینان غیر تو یاور ندارندکسی را جز خدا باور ندارندنجات ده مملکت را از گرانیبه داد ما برس از خشکسالیمدد کن دشت و صحرا گردد آبادرَویم با هم به سوی بهمن آبادزنیم بوسه به خاک پاک امواتبخوانیم بهرشان اخلاص و صلواتخوشا پای مزار و سال تحویلخوشا دیدار با دوستان و فامیلسخن کوتاه کن قاسم بهار استزمستون رفت و صحرا لاله زار است بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 67 تاريخ : جمعه 26 اسفند 1401 ساعت: 21:09

سال نو می رویم سوی وطنتا دَمد جان تازه ای به بدنمی رویم بهر دیدن اقوامهمچنین بهرِ صله ارحامما به زادگاه خویش مهمانیمتحت الطاف و مهرِ میزبانیمآنکه باشد مقیم در روستااز زن و مرد گرفته تا شورامیزبانند و پاسدار رسومبوده سنت برایشان مخدومهستم و بوده ام بر این باورقلبم از این کلام هست اَنوَرآنکه در روستا مقیم بودقلب او خالص و سلیم بودآن ها مانده اند با سختیاز زمانی که بود چراغ نفتی نه خبر بود ز برق و نه از آبشستشو بود تمام در سرِ آببارِ زحمت به دوش مادر بودمتعهد و بچه آور بودهست بهشت زیر گام های اوعشق در قلب و در نگاهِ اوگرچه پشت و پناهمان پدر استلیک مادر برایمان دگر استآری از عید و سال نو و وطنگفته کردیم که جان دهد به بدناز بزرگان شهر و آبادیهمچو علامه بهمن آبادیو دگر عالمانِ نیک و بصیرکه همه بوده اند شریف و خبیرعید نوروز خود بهانه بودصله ارحام یک نشانه بودتا رسد زان نشان به خیر کثیرو دعایش کند وِرا تأثیرسال نو در رَه است ای یارانشاد باشید در همه دورانقاسم از فصل سبز گفت و چمنوز بزرگان و افتخار وطنبازهم عیدتان مبارک بادزندگی تان به خیر و برکت باد بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 75 تاريخ : جمعه 26 اسفند 1401 ساعت: 21:09

آخرین جمعه ی مَهِ شعبانمی رسد ساعتی دگر پایانماه رجب بوَد شهرُ اللهماه شعبان مه رسول اللهخوش به حال کسی که تحفی کردشبِ خود با دعای خیر طی کردای خوشا آن که روز بود صیامنیمه شب کرد بهر دوست قیامای خوش آنکس زبان گرفت به کامهر سحر سر کشید و نوشید جامای خوش آنکس که یاد مادر کردهمچنین ذکر خیر پدر کردای خوشا آنکه با کتاب خداخویش را کرد ز راه غیر جداخوش به حال کسی که در این ماهخویشتن را نجات داد از چاهسرخوش آنکس که شادکامی کردبا خدایش عشق بازی کرد خُنک آن بنده ای که ماه سُروراز روی نفسِ خویش کرد عبورماه شعبان ماه استغفارماه صلوات ،قنا عذاب النارجمعه بر هر چه سَروری داردبر همه هفته برتری داردآخرین جمعه ی ماه شعبانچند گامی نمانده تا رمضانهر کسی بُرد بهره از این ماهیعنی خود نجات داد از چاهای خوشا آنکه در سحر بر خاستاز خدا اجر شاهدین را خواستای خوشا آنکه بار خود بر بستعهد خود با خدای خود نشکستای خدا قاسم است و صد گفتارچون عمل نیست گفته ها به چه کار؟ بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 82 تاريخ : جمعه 26 اسفند 1401 ساعت: 21:09

دید و بازدیدهای عید نوروزامروز می خواهیم نگاهی داشته باشیم به دید و بازدیدهای ایام عید نوروز یکی از بزرگترین و مهمترین آداب و رسوم در بهمن آباد (رفت و آمد را برای شب نشینی به کار می بردند و دید و بازدید را برای عید نوروز)خاطرات سال هایی را ورق می زنم که داشته هایمان کاشته هایمان را رونق می بخشیدند و چون چشم و همچشمی نبود اضطراب نداشته ها در زندگی مان معنی نداشت به عبارتی چیزی به عنوان بر هم زننده ی آرامش در درون مان لانه نمی کرد در آن روزگار پدرانِ مکتب نرفته ولی با سواد درک خوبی از شکر کردنِ نعمت ها و داشته ها و ثوابِ سبقت در سلام و صله ارحام و همدلی و همنشینی داشتندامروز دلم که هنوز کوله بارش پر از خاطرات و دید و بازدید عید نوروز آن سالهاست عزم سفر کرد و مرا به سال هایی برد که نگاه ها به عشق سبقت در سلام و دیدار هم گره می خورد روزها و سال هایی که سخن از پایان سال نبود و از آغاز بود آغاز و شروعِ نشاندن درخت دوستی و کام دل به بار آوردن و کینه ها را زدودن و...سال هایی که وقتی ملای روستا از ثواب و عقاب می گفت مردم به گوش و عامل بودند.به یاد دارم در ایام عید هیچ درب خانه ای بر روی هیچکس بسته نبود قفل کردن درها در این روزها معنی نداشتچه روزهایی بود که شعار مردم روستا این بود که از هر دست بدهی از همان دست می گیری ببین چه می دهی...روزی که اثبات شد زمین گرد است شاید فکر نمی کردند زمینِ دل و دنیای درون آدم ها نیز گرد است و این انسانِ سرگشته و حیران در درون خویش می چرخد و می چرخد و هر بار به نقطه ی اول می رسد و می تواند رد پای خودش را در دنیای گرد درونش ببیندای نسخهٔ نامهٔ الهی که توئیوی آینهٔ جمال شاهی که توئیبیرون ز تو نیست هرچه در عالم هستدر خود بطلب هر آنچه خواهی که ت بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 80 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 13:41

دید و بازدیدهای عید نوروزدگر بار دفتر خاطرات دلمان را ورق می زنیم و روزهایی را می خوانیم که سنت حسنه ی عید دیدنیِ نوروز جایگاه خاصی داشت ولی افسوس که این سنت نیکو و خدا پسندانه می رود تا در گذر زمان برای همیشه به دست فراموشی سپرده شودالبته سنت های حسنه ی فراوانی در نوروز هست مثلِ خانه تکانیآراسته و پیراسته شدنلباس نو پوشیدن در حد بضاعت و متعارفحضور در حرم امامان و امام زادگان هنگام تحویل ساززیارت اهل قبورعیدی گرفتن و عیدی دادنرویاندن سبزه و... ولی به قول جناب سعدی ؛ همه گویند ولی گفته ی سعدی دگر است سنت ها عید خوب هستند ولی دید و بازدید و خدمت بزگترها رسیدن و نشستن پای سفره ی خویشان و دوستان و همسایگان و به جا آوردن صله ارحام دگر است.سفره های ساده عید نوروز در گذشته فارغ از مسابقه ی چشم و همچشمی و تجملات و طعنه و کنایه بود مردم هرچه داشتند با میل و رغبت بر روی سفره ی صداقت شان می گذاشتند و از صمیم قلب پذیرای میهمانان می شدندبا این که مردم در گذشته اهل شب نشینی و همنشینی بودند ولی دید و بازدید ایام عید برایشان اهمیت فو ق العاده داشتهمشینی مردم روستا اغلب در میدان یا درِ قلعه ها و سر کوچه ها بود که معمولا"در پایان یک روز کار سخت کشاورزی خود را برای دور هم بودن و گفتگوی چهره به چهره به محله های یاد شده می رساندند تا گفتنی ها بگویند و شاد و خندان به خانه بر گردند و اگر هم قرشمال ها(غرشمال،کولی) بساط پهن کرده بودند نور علی نور می شد چون آن ها هم در بین خودشان سخنوران با معلومات و افراد فی البداهه گو داشتند که بر سر گرمی های مردم روستا می افزود. خوشبختانه طنز پردازان مشهور و با ادب روستا مرحوم ابراهیم توپچی و مرحوم حسین علی ملا علی هم با سخنان و طنزِ دلنشین شان گل لبخند بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 81 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 13:41

«اگر می خواهی منفور نباشی مغرور مباش»دوباره توفیقِ دیدار با مرد ناشناخته حاصل شد تا دگر بار از سخنان طلایی اش بهره مند شویم مرد ناشناخته سخن امروزش را با نکوهش غرور آغاز کرد و گفت: آدمِ مغرور تنها و بی دستمایه و سرمایه است.پرسیدم غرور چیست؟مرد نا شناخته گفت:غرور نقابی است برای پیدا نشدن ضعف و ناتوانی های درونغرور نوعی مرز بندی با دیگران استغرور حس خود برتری و خود شیفتگی بدون پشتوانه استغرور رفتن به عرش نیست که سقوط به فرش استغرور هیچکس را مانند خود و بالاتر از خود ندیدن استغرور ممکن است با مطالعه ی چند ورق به وجود آید و حتی از راه پژوهش های دینی ایجاد شودمشو غره حسن گفتار خویشنکو کن چو گفتار، کردار خویشغرور حجاب است بین دیدنِ واقعیت و حقیقت غرور، کامل و بی نقص دیدن خود استمغرور از همه انتظار کرنش و حرمت داردمغرور انتظار دارد همه مانند او فکر کنند و حرف او را سر مشق قرار دهند و اوامرش را بی چون و چرا اجرا کنندمغرور چون می خواهد همه را مثل خود کند هیچ انتقادی را بر نمی تابدمغرور تصور خود برتر بودن دارد و گمان می کند بهتر از همه می نویسد بهتر از دیگران سخن می گوید بهتر از دیگران تحلیل می کند بهتر از دیگران درک می کند بهتر از دیگران عبادت دارد بهتر از دیگران سیاست می داند بهتر از دیگران ...مغرور از آنجا که منزوی است خانواده اش را به عدم درک خود متهم می کندمغرور اعتماد به نفس بسیار شکننده و پایین داردمغرور، عاطل هست ولی عامل نیستبا علم اگر عمل برابر گرددکام دو جهان ترا میسر گرددمغرور مشو به خود که خواندی ورقیزان روز حذر کن که ورق بر گردد...ادامه دارد بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 75 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 13:41

کُش دِسمال کِردنتمام مقدماتِ انتخابِ عروس آینده کاملا" سِری و قرار و مدارهای مربوطه از دید نزدیک ترین کسان فامیل پنهان بود مثلا" می گفتن:مراقب باش عموت متوجه نشه که فوری همه جا را پر میکنه خاله صغرا هم از عموت بدتره، همسایه ها هم ...پس از جواب مثبتِ خانواده ی عروس،بلافاصله صحبت از کُشِ دِسمال کردن عروس به میان می آمد مادر داماد که قبلا" با خودش نخ آورده بود پای عروس را با نخ اندازه می کرد تا هر کس به شهر(سبزوار) رفت یک جفت کفش برای عروس آینده اش بیاورد در این اواخر،زحمتِ خرید کفش از شهر بر دوش مرحوم مغفور کربلایی اکبر کربلایی غلامرضا بودکفش را معمولا" دو شماره بزرگتر می گرفتند و تکه نمدی داخلش می گذاشتند به این منظور که 5- 6 سال دوام دارد ولی راه رفتن با پای برهنه بهتر از کفش تنگ است!این گزارش مربوط به سال هایی است که هنوز اَبری نخه (آرایش) عروس در زمان عقد مرسوم نبود یعنی دختر خانم ها در طول عمر مجردی شان دست به ترکیب صورت شان نمی زدند جهت اطلاع در مقطعِ نه چندان دور، مرحومه مغفوره فاطمه خانم همسر مرحوم کربلایی حسن کبله غلامرضا آرایش و پیرایش عروس خانم و همراهان عروس را انجام می دادند جا دارد برای ایشان و کبله اکبر طلب آمرزش کنیم که در چنین ثواب بزرگی نقش داشتند.ظرف چند دقیقه خبر کُشِ دِسمال کردنِ عروس خانوم در روستا می پیچید از همین لحظه قهر و گِله های فامیل شروع می شد که اچی (چرا) با ما مشورت نشده و...پس از کُشِ دسمال کِردَنِ عروس، نوبت به مراسم عقد می رسید...ادامه دارد بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 74 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 14:31

خواستگاري و مراسم عروسی در گذشتهاشاره شد جواني که قصد ازدواج داشت چندین دختر را برایش وَر می دادند(نام می بردند) ولی در گذشته ی دورتر عروس Hینده حتی در غیاب پسر انتخاب می شد این شیوه ازدواج منحصر به بهمن آباد نبود که در برخی روستاها دختر و پسر، پس از عقد و محرم شدن همدیگر را می دیدند جالب است بدانید که از این ازدواج بسیار هم راضی بودند البته اکنون در بخشی از کشور هنوز هم پسر و دختر تا زمان عروسی همدیگر را نمی بینند!از قدیم ریش سفیدان در جامعه جایگاه منحصر به فردی داشتند از این رو بعد از انتخاب دختر دو نفر از ريش‌سفيدانِ سرشناسِ فامیل به خانه پدر دختر می رفتند. اغلب خواستگاری ها محرمانه و شبانه انجام مي‌گرفت که در گام اول به عنوان مهمان نا خوانده و بی خبر به خانه دختر می رفتند بعد از سلام و تعارفات و صرف چاي و صحبت از کم شدن آب قنات و کِشت و کار و... می رفتند سر اصل مطلب، پذيرفتن يا رد شدن خواستگاری يک هفته بعد پس از مشورت با بزرگترهای دختر، محرمانه به اطلاع ريش‌سفيدانِ طرفِ پسر مي‌رسید. اگر جواب مثبت بود خانواده ی داماد مقداري وسایل مرسوم خريداري می کردند و در روز معيني با حضور فاميل ها و بستگان در ميان هلهله و شادی به خانه ی عروس آینده می رفتند بی درنگ و با سلام و صلوات چارقد را روی سر عروس می گذاشتند و این شعر را می خواندند:به کام ما شد گلی دختر جانعروس مال ما شد گلی دختر جانو برخی اسم دختر را تکرار می کردند مثلا"(مریم مال ما شد گلی دختر جان ... یعنی مریم گلِ دخترها مال ما شد)دوران نامزدي و عقد يکسال و گاهي بيشتر طول مي‌کشید در اين فاصله زماني خانواده داماد با خانواده عروس در تماس بودند و در سرکشي ها هدايايي به خانواده عروس پيشکش مي کردند اما نکته مهمتر رفت و آمد داماد بود بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 90 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 14:31

مادر عروس داماد دوست است و پدر عروس...به دلیل مهربانی های مادر عروس که در غیاب پدر عروس برنامه دیدار دختر و دامادش را فراهم می کرد از قدیم مادرها را داماد دوست می دانستند و پدر عروس را...البته دامادها هم نظر بهتری به مادرخانم شان داشتند با همین نگاه در حمل علف از صحرا و آوردن چند بغل هیزم و بِجه (وجین) و دیگر کارها مادر زن را یاری می کردند حتی گاهی به بهانه آب آوردن از چشمه برای مادر خانم، برنامه دیدار با زن عقد کرده میسر می شد که البته خانم های همسایه و فامیل های نزدیک هم به یاری این دو جوان می شتافتند و قرار ملاقات را در خانه های خودشان ترتیب می دادند در این بین مادر عروس باید از دروغ مصلحتی کمک می گرفت و می گفت صفورا دِخَنِه گُس، رِفتَه تریت کنه العون مِیَه (صفورا رفته ی طویله برای علوفه دادن به گاو)یک سال در عقد بودن یعنی لحظه های استرس عروس و داماد اما این دو جوان صبور بودند و می دانستند این نیز بگذرد به ویژه که پدر خانواده دیر یا زود برای کار کردن به تهران می رود و ملاقات ها سهل و آسان می شودبا سفر کردن پدر عروس موجی از شادی خانواده داماد را فرا می گرفت خوش بختانه در همه ی این کش و واکش ها و سخت گیری ها هرگز سخنی از دلسرد شدنِ داماد و یا سخن از جدایی مطرح نمی شدزن و شوهرهای قدیم و امروزی؛در گذشته زن و شوهر باهم زندگی می کردند و امروزه بی هم (هرکس برای خودش زندگی می کند)در زندگی زناشوییِ دیروز، سازگاری و قناعت و خداباوری و رحم و مروت و محبت و همیاری و همکاری و همدلی موج می زدزن دیروز کیسه و حساب جداگانه نداشت از این رو صبح زود که بیدار می شد با نام خدا و با عشق، خانه و حیاط را آب و جاروب می کرد و ناشتا را روی سفره می چید مرد نیز صبح کله سحر با بسم الله کارش را شر بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 79 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 14:31

امروز غار حرا آغوش کشید و پیامبر اعظم را در بر گرفتفروغ ستاره ای به درخشید و آتشکده خاموش شد و کنگره ای را که نشان از بی عدالتی داشت فرو ریخت و محمد(ص) بار سنگین مسؤلیت را به دوش کشیداینجا جبل النور است مدت هاست مردی در سکوت و تنهایی و در حالی که نگاهی به آسمان دارد با معبودش نجوا می کند و عظمتش را می ستایدناگاه صدایی از آنسو، فضای سکوت غار را می شکند فرشته وحی نزد محمد(ص) می آید با صدایی ملایم و دلنشین می گوید؛ اقراء باسم ربك الذي خلق ..." بخوان، به نام پروردگارت، پروردگاري كه تو و همه انسان‌ها را خلق كرد، بخوان و او را به بزرگي ياد كن، كسي كه به تو خواندن را آموخت.- بخوانم؟ چگونه بخوانم در حالي كه خواندن نمي‌دانم!...محمد(ص) با حال مضطرب به خانه بر می گردد؛و آنچه را در غار حرا و در مسیر آمدنِ به خانه برایش روی داده بود برای خدیجه بیان کرد؛خدیجه! من در حالی به خانه بر گشتم که می دیدم درختان و گیاهان مرا تعظیم می کردند.خدیجه عرض می کند: اطمینان دارم تو پیامبر و فرستاده خدا و برترین بنده ی خداوند هستی.بعدها پیامبر(ص) فرمودند: من آن سنگی را می شناسم که قبل از نبوت و بعد از آن به من سلام می کرد،در زیر درختی نشسته بودم تمام شاخه های آن در خت به سوی من خم شدند...نخستین کسانی که همه ی گفته های محمد(ص) را بدون کمترین تردید تأیید کردندخدیجه(س) و حضرت علی(ع) بودند.در عصر جمود فکر و اندیشه و تعصبات جاهلییت، وقتی پیامبر به امر خدا می خواهد رسالتش را علنی کند باز این خدیجه و علی(ع) هستندکه با وفاداری رسول خدا (ص) را یاری می کنندو در چنین عصری تنها سلاح و صلاح حضرت(ص) اخلاقِ خوش و رفتار و کردار و امانت داری اوست که دوست و دشمن اذعان دارند محمد(ص) سرمشق همه ی خوبی ها و اسوه اخلاق حسنه است.ع بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 30 بهمن 1401 ساعت: 14:52

پسر خوب است یا دختر؟کاش به جای دختران، خداوند مرا پسری داده بود...مقایسه کردن خود با دیگران یعنی سوزاندن خوبی و آرامشی که همان دیگران حسرت داشتنش را می خوردندخداوند نعمت هایش را بین بندگانش عادلانه و عالمانه تقسیم کرده که روز قیامت جای هیچگونه اعتراضی وجود نداشته باشدفرزند یا فرزندانی از جنس پسر یا دختر عطا فرمود که هر کدام مایه نعمت و رحمت هستند ولی بنده ی نا سپاس با دیدن پسران اقوام، جوجه ی یک روزه همسایه را بوقلمون می بیند و در دل آرزوی پسر می کند!مرد ناشناخته گفت: خداوند به کسی دخترانی عطا کرده بود که به اصطلاح امروز هر کدام از آن یکی بهتر بودند ولی او با اصرار و دعای فراوان از خداوند پسر می خواست خداوند دعای فراوان او را مستجاب کرد و به او پسر داد با تولد پسر فضای خانه پر از هلهله شادی شد پدر سفره ای گسترد و چندین روز به خویشان و دوستان و همسایگان طعام داد پسر رفته رفته به رشد جسمی رسید و توانمند شد و رو بروز توان پدر و مادر کاهش یافتولی همه چیز به خوبی پیش نرفت و آرزوی پدر که می خواست پسرش عصای دوران پیری اش باشد ممکن نشد و بلای جان او شدتا این که آبروی چند ساله والدین در معرض گردباد رفتار پسر قرار گرفت و این بار گفتند: خدایا ما از دعای خود برای تولد پسر پشیمانیم الهی او را از ما بگیر و دختران مان را در پناه لطف خودت سلامت بدار...مرد ناشناخته گفت هم اکنون یاد حکایت حضرت سعدی افتادم که می فرماید:مهمان پیری شدم که مال فراوان داشت و یک پسر خوبروی و صاحب جمالپیر می گفت من از مال دنیا همین پسر برایم کافی استگفت در ختی در این وادی هست که زیارتگاه عموم است من شب های درازی پای آن درخت دعا کردم و بخواب رفتم و دخیل بستم تا خدا این پسر را به من بخشیدپسر که این شن بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 79 تاريخ : يکشنبه 30 بهمن 1401 ساعت: 14:52

ارتباط ‌سقط جنین با کفران نعمتگاهی نداسته نعمت خداوند را پس می زنیممرد ناشناخته گفت:هرگز هدیه خداوند را بر نگردان وقتی می گویی کاش جنس فرزندم پسر یا دختر بود بی آنکه بدانی کفران نعمت کرده ایفرهنگ شکر گزاری را در تفکرت به وجود آر تا هر نعمتی در نظرت بزرگ آیدوقتی درباره داشته‌های خود بی‌تفاوت باشی و برای آن‌ها ارزش قائل نشوی،آسمان و زمین نیز در قبال تو بی‌ تفاوت عمل می‌کنند ولی اگر سپاسگزار باشی از مشاهده ی برکات و فراوانیِ زمین و آسمان که به‌‌طور غیر‌منتظره وارد زندگی‌ ات می شوند شگفت‌ زده خواهی شد.دوران جاهلیت دختر داشتن را ننگ می دانستند روز قیامت همان دخترهای زنده به گور شده به صف می شوند و حق خواهی می کنندکسانی که بی دلیل و بنا حق و از ترس فقر سقط جنین می کنند روز قیامت همان کودک سقط شده سعی می کند به دامان مادرش بر می گردد و حتی او را مادر صدا می زند تصور کنید مادرِ آن کودک، افزون بر پاسخگویی به خداوند چه حال بدی از شرمساری خواهد داشت!روز قیامت اگر آن کودک از پدر مادرش بپرسد چرا؟...جواب اقدام کنندگان به سقطِ بی دلیل و غیر شرعی چه خواهد بود؟بدا به حال کسی که اجر و پاداش حمل کودک و مقام والای مادر بودن را از خود گرفته استبنا به روایات، اجر و پاداش زن باردار از زمان بارداری تا زمان زایمان مانند رزمنده استپیامبر اعظم(ص) فرموده اند: زن حامله با اینکه غذا می‌خورد اما اجر و ثواب روزه را دارد و گویی مدام در حال نماز استزن باردار اجر کسی را دارد که با مال و جانش در راه خدا جهاد می‌کند.زن حامله در حین حمل کودکش مجاهد راه خدا محسوب می شود و هر کس در حین جهاد از دنیا برود اجر شهید را دارد و اگر حق‌الله و حق‌الناس را بجا آورده باشد طبق روایات، مقام شهید را دارد و می تواند شفاعت کن بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 79 تاريخ : يکشنبه 30 بهمن 1401 ساعت: 14:52

جناب برج!امروز وقتی تصویرت را در کانال دیدم خواستم برایت نامه بنویسممی دانم بار سنگین تنهایی و غربت بر پیکره ات سنگینی می کندشاید هر گز تصور چنین روزهایی را نداشتی که تو را تنهای تنها در میان باد و باران و بوران یکه تنها واگذارند و بگذارندمن به سهم خود روز بعد از ورودم به بهمن آباد جویای حالتان هستم و به دیدن تان می آید شاید به خاطر داری بارها از تعداد و نشانِ کارگران ساده پرسیدم و از نام و استاد زبردستی که ماهرانه و مهندسی و حساب شده تو را بالا برداز قراولانی پرسیدم که نوبت کار و کشیک بودند همان ها که بیدار بودند تا نا مردمان و حرامیان (راهزنان) با شبیخون شبانه دست آوردهایشان را به غارت نبرند من پرسش های فراوانی داشتم و دارم که بی پاسخ مانده استمی خواهم چگونگی ارتباط نگهبانان را در دل تاریکی شب و هنگام احساس خطر بدانم همچنین از رمز و علامتی که با بالا و پایین بردن فانوس به یکدیگر خبر می دادند و یا وقتی خطر جدی تر می شد برای چند لحظه فانوس را خاموش می کردند تا نگهبانان برج های دیگر به اهمیت خطر پی ببرندولی این را می دانم وقتی فتیله های فانوس ها را بالا می بردید و فانوس را بر بلندای برج قرار می دادید به معنای رفع خطر حمله بود و حالت قرمز از بین می رفتجناب برج!تو بر بیکسی و تنهایی خود دل مسوزان که آدم ها نیز به این گرفتاری دچار شده اندسال هاست شب نشینی و با هم نشینی و درد دل کردن و چای خوردن زیر کرسی داغ و شب چره های ساده و خنده های معنا دار و دلسوز هم بودن و نگاه های چهره به چهره و خواندن کتاب امیر ارسلان و شاهنامه و... از بین مان رخت بر بست این روزها اگر هم در جمع باشیم تنهای تنهاییم البته برای این که متهم به درغگویی نشوم معمولا" هنگامی که مرگ یکی از ما فرا می رسد همه ی فامیل بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 89 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 19:31

مرد نا شناخته و سخنان طلاییاز زندان گذشته بیرون بیادر بهمن آباد وقتی بحث و گله ای پیش می آمد کسی با صدای بلند می گفت: بر گذشته صلوات بفرست یعنی گذشته ها گذشتهاگر در گذشته شنا کنی بی آنکه بدانی غرق می شویهر کس مالک اکنون خویش است این قدر مگو کاش می خریدم و کاش نمی فروختم و کاش چنین و چنان می کردم به کار بردن این واژه ها تو را از توکل و تدبیر و تلاش و تفکر باز می دارد و افسرده خاطر و دل مرده ات می کندکشاورز بهمن آباد اگر هر روز که به صحرا می رود به جای شکر کردن بگوید کاش فلفل نمی کاشتم و کاش زیره می کاشتم کاش زمین بالا را سِبِس مِکِردُم و کاش...بی شک از رویش و قد کشیدنِ محصولش لذت نمی برد.به سنت های پابند،پای بند مباشسنت های پابند، تنها خاطرات پوسیده ای است که در حافظه ات یک اگاهی به جای گذاشته اند و خود در قبرستان عبور زمان آرمیده اند آینده نیز تنها پیش بینی موقعیتی است که با آگاهی اکنون تو فرض میشود. خیر تو بینِ بودنِ بین گذشته و آینده استهرگز با سنت های مردم مبارزه مکن اگر قومی را دیدی که سنت هایشان حسنه است ولی توافقی با نگاه تو ندارد آن را بپذیر و با لجاجت آن را مخالف دین قلمداد مکنشهید مطهری در این باره نوشته است: یک سلسله آداب و رسوم میان مردم هست که اگر آنها را انسان از طریق مثبت انجام بدهد، نه جایی خراب می‌شود و نه جایی آباد و اگر ترک هم بکند همین طور...امام علی علیه السلام خطاب به مالک اشتر با عنوان والی مصر درباره نحوه برخورد با آداب و رسوم رایج در میان مردم آن سر زمین نوشته است:قانون پسندیده‌ای را که مورد عمل پیشینیان بوده و هم بستگی مردم را در پی داشته و امور اجتماعی مردم بر محور آن سامان یافته است، نقض نکن و قانونی را که به سنّت‌های پسندیده گذشتگان زیان برسان بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 76 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 19:31

تعارف های معمول و غیر معمولمرد نا شناخته گفت: به خانه ی یکی از بستگان دعوت شده بودم سفره گستردند و آنچه از صفای دل و عمق محبت شان بود بر روی سفره گذاشتند همه ی نعمت ها در دسترس بود به محض گفتن بسم الله جناب میزبان وارد تعارفات غیر معمول خود شد وی برای هر کدام از نعمت ها تعارف ویژه ای می کرد من که می دانستم هیچ ملتی به اندازه ما ایرانی ها در گیر تعارفات غیر اصولی نیست تنها به تشکر از ایشان اکتفا می کردممرد نا شناخته گفت: همه ما وقت و نا وقت و خواسته یا نا خواسته درگیر این تعارفات می شویم. بارها پیش آمده با ابنکه امکانات و وقت و آمادگیِ پذیرایی از مهمان را نداریم اما به دوستان و آشنایان و رهگذران تعارف می کنیم ،که مهمان ما شوند. تعارف تنها بر سر زیاد خوردن نیست که بارهای دیده ایم برای ورود و یا خروج از یک مکان بر سر اینکه چه کسی جلو بیفتد پافشاری می کنیم هنگام خرید از یک فروشگاه و یا یک مکان عرضه خدمات عمومی، فروشنده ای که حاضر به کمترین تخفیف نشده، وقت گرفتن پول به کرات از واژه قابل ندارد استفاده می کندجدای از اینکه ممکن است تعارفات برای برخی خسته کننده باشد ولی بدیهی است که ما خواسته یا نا خواسته تعارفات را نبدیل به فرهنگ کرده ایم تا جایی که اگر به مهمان تعارف نکنیم گمان می کند حرمت ویژه ای برایش قائل نشده ایم و چون اینگونه تعارفات در فرهنگ ما نشانه احترام گذاشتن به طرف مقابل است و در عرف نیز امر رایج و پسندیده ای تلقی می شود و لو رنج مهمان را در پی داشته باشد باید تعارف کنیم حتی دیده و شنیده شده چنانچه شخصی از این رویه تبعیت نکند، انگار یک قانون اجتماعی را نقض و به مهمان کم محلی کرده استجا دارد از تعارف های عمیق مرحوم حاج اسدالله حاج صالح یاد کنیم که سر کوچه می ایستاد بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 83 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 19:31

از قدیم گفتن حرف خونه رو نباید بین مردم جار زد ولی چند وقتی است فکرم مشغول شده و با خودم میگم من کجا و اینجا کجا؟اصلا" چرا باید اینجا باشم؟دوست عزیز! چون می دونم این بخش از نوشته ی من به دردت نمی خوره می تونی از خوندنش صرف نظر کنی و وقت نازنین خودتو هدر ندی آخه سر نوشت من حکایت غریبی است حکایت یک آواره ی دربدر، آواره ای که می تونسته زندگی عالی و بی دغدغه ای داشته باشه ولی به خاطر اشتباه پدر و مادرش تمام آبرو و داشته های مادی ومعنویش که خیلی ها حسرتشو می خوردن ازکفش رفته و دستاویز این و آن قرار گرفته. می خوام راحت تر درد دل کنم آره من دارای خونواده ای بودم با پیشینه ی عالی، گرچه از سواد و دانش مادرم چیزی نمی دونم ولی پدرم عالم به همه ی علوم وافضل فضلا بوده. آنطور که شنیدم پدرم نه به تعبیر امروزی ها زن زلیل که حرمت و احترام خاصی برای مادرم قائل بوده تا جایی که روی حرفش حرف نمی زده، شاید به همین علت بعضی ها با کنایه میگن بابات از خودش اراده نداشته.پدر و مادرم از نظر دارایی و روح و روان در وضعیت بسیار خوبی بودن،یک باغ بسیار بزرگی داشتن که سرشار بوده از میوه های رنگارنگ و مناظر با شکوه و مفرح و آبشارها و نهرهای آب گوارا و دل انگیز که توانِ گفتن و شمردن نیست،جونم برات بگه، پدر ومادرم به دور از ذّره ای اختلاف وکمترین نگرانی وناراحتی در میان باغ و بر لب جویبارها عاشقانه ترین ترانه زندگیِ آرام و بی دغدغه رو می سرودند وزمزمه می کردن،اونا عاشق همدیگه بودن به همین خاطر لحظه ای تنهایی و یا دوری ازهم رو تحمل نمی کردن،ولی این عاشقی ودوست داشتن، چندان دوام نیاورد وکام شیرین آن دو که از شهد اشربه ها شیرین کام شده بود تلخ و باغشون مصادره و هر دو اخراج شدن،تا جایی که بد بختی و تلخ کامی هاشون دا بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 84 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 15:06

ز یک بیدار دل صدمرده دل بیدار می گرددکه عالم را دهد خورشید عالمتاب بیداریلحظه ها با شتاب می گذرند گویی حرکتِ زمان با پلک های چشمانم هماهنگ شده است.قلبم تلمبه خانه ی است که بدون دخالتِ من وظیفه ی خون رسانی را انجام می دهد.شتاب زمان را نمی توانم اندازه کنم او همچنان می دَود و رَد پایش را در چهره و رخسارم به جا می گذارد و بی توقف می روددر حالی که من همچنان درخواب غفلت، گیج و مبهوتم آینه مرا به تماشای خودِ خودم وا می دارد جدای از این چروک های رخسارم یا همان ردِ پای زمان با من سخن ها دارند شوربختانه در هیاهوی روزگار، راهم و جایم را گم کرده ام تردیدی نیست گم کرده راه به جای جهلِ خویش دیگران را در گم شدنش سهیم و شریک می داند کسی که خودش را به خواب زده باشد زیان های بیشماری را بر خود تحمیل کرده و اگر خوابش طولانی و فکرش غیر فعال باشد وا مصیبتا.آینه گاه از روی دلسوزی مرا خود بین می کند و گویی می خواهد بگوید: سر بر گردان و به تماشای راه طی شده ات بنشین و با تفکر به چراهایی که هر روز تو را درگیر خود می کنند پاسخ ده؛از کجا آمده ای و کجا هستی و چرا هستی و به کجا می روی و آنانکه بودند کجا رفتند و چرا نیستند؟ چقدر می خوابی؟ مگر نمی گفتی خواب بر عاشقان حرام بود/ خواب آنکس کند که خام بوَد؟اینجا جای خواب و ماندن نیست وقت رفتن و هجرت است، هجرت از کجا؟ هجرت از خود....حتی زمان سکوت هم نیست که وقت گفتن است،مگر نه این که سکوت بیجا چون سخن بجا نا صواب است؟ و مگر نه این که خواب غفلت...بیدار شو بر خیزعمر تو بگذشته از پنجاه سال؟ یا بودی در خواب یا در قیل و قال!بر خیز که قافله ی عمر و قافله یاران رفتند و تو یا در خواب مانده ای و یا خود را به خواب زده ای که هر دو خسران است جهد کن جهد که وقت من و تو در گذ بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 95 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 15:06

گاهی به طنز گفته می شود اگر مردگان را کالبد بشکافند درونشان پر است از حسرت و ای کاش ها یعنی هرکس از دنیا رفته کارهای ناتمام و حرف های ناگفته ای داشته که می خواسته روزی جبران کند اما افسوس که اجل مهلتش نداد و حسرت به دل از دنیا رفت.با این رویکرد کسی نیست که واژه ی ای کاش را به کار نبرده باشد بارها شنیده ایم یا گفته ایم؛کاش نمی رفتمکاش می رفتمکاش نمی گفتمکاش می گفتمکاش می خریدمکاش نمی خریدمکاش با فامیل وصلت نمی کردمکاش با فامیل وصلت می کردمکاش فرندانم همه دختر بودندکاش همه ی فرزندانم پسر بودندکاش مشورت نمی کردمکاش با کسی مشورت کرده بودمکاش تهران نمی رفتمکاش برای زندگی تهران می رفتمکاش با فلانی رفیق نمی شدمکاش با آن یکی رفیق می شدمکاش جوابش را در جمع داده بودمکاش گذشت کرده بودمکاش درس می خواندم و برای خودم کسی می شدمکاش هر گز درس نمی خواندمکاش جایی دور از همه زندگی می کردمکاش در کنار دوستانم بودمکاش سفره دلم را برای این و آن باز نمی کردمکاش کسی بود تا با او درد و دل می کردمکاش برای انتخاب رشته تحصیلی ام مشورت می کردمکاش خودم تصمیم می گرفتم و مشورت نمی کردمکاش به خواستگار اولم جواب مثبت داده بودمکاش دست پاچه نمی شدم و به اولین خواستگارم جواب نداده بودمکاش ها و حسرت ها روستایی و شهری و کشاورز و کارمند و درس خوانده و درس نخوانده نمی شناسداین هم زبان حال یک کشاورز؛کاش زمینِ دستِ بالا زیره بودکاش زمینِ زیرِ بُردَه پنبه بودکاش به جای جو گندم کاشتمیا به جای پنبه فلفل کاشتمکاش زمینِ اُ وَ بَند می شد سبوسکاش داشتم اُردک و مرغ و خروسکاش سیل هر گز نرفتبی در قناتکاش می شد داد،کاریز را نجات کاش باغ ها مان همه آباد بودکاش دل هامان ز غم آزاد بودکاش نگفتیم از جدایی و طلاقکاش از بودن بگف بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 82 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 15:06

این هم شد زندگی که من دارم؟وضیعیت هیچکس بدتر از من نیستمن به آخر خط رسیده ام می دانم هر گز وضع خوبی نخواهم داشتآینده خوب مال آدم های خوب است من که خوب نیستم!زمان را از دست دادم آینه می گوید پیر شده ام.سال هاست دلم خوشحالی را پس می زندگلیم بخت کسی را که بافتند سیاه ...بی شک نا امیدی زائیده یک مشکل است مشکل کوچکی که خودت پرورشش می دهی و بزرگش می کنی پس اجازه مده واژه ی یأس و نومیدی در دلت خیمه بر پا کند و عنان زندگی را از تو بگیرندمی گفت:دلگیر مباش از آنکه به تو پشت کرد و نگران نباش از مرغانی که نزد تو دانه خوردند و نزد همسایه تخم گذاشتند ایمان داشته باش روزی بوی کبابشان به مشامت خواهد رسیدصبور باش،صبر اوج احترام،به حکمت خداست مگر نشنیده ای که می گویند: میوه درخت صبر ظفر است؟من به خوبی پیام بزرگترین اقیانوسِ جهان و به عبارتی اقیانوس آرام را دریافت کردم که می گوید:اگر می خواهی بزرگ باشی و بزرگ بمانی و جهان، تو را به بزرگی یاد کند آرام باش از آرام و صبور بودن، به جایی و نامی می رسی که خیلی ها انتظار رسیدنش را دارند!هم خوانده ای و هم شنیده ای که دنیا دو روز است،یک روز با تو،یک روز بر تو ،پس نا امید نشو، زمان زود میگذرد،مادرانی که امروز در قامتِ بی بی می بینی یک روز نی نی بودند، تنها تفاوت شان گذر زمان است که نقطه ها را جابجا کرد فاصله ی تغییر نقطه (از نی نی به بی بی)قابل تأمل نیست؟نگاهی به زادگاهت بینداز همان نی نیِ دیروز که آن همه آدم دور و برش بودند در دوران بی بی شدن تنها شده و گویی مدام چشم انتظار گم شده ی خویش است.جنگل هم باشی با بریدن درخت هایت بیابان میشوی چه برسد به انسان!اگر به فکر فردایت هستی باش ولی بهای فکر فردا را به از دست دادن زندگیِ حال گره مزن که جبران نا پذیر است بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 120 تاريخ : يکشنبه 11 دی 1401 ساعت: 15:57

جولان قلم، و عشق نوشتن، ثانیه ها را در خود فرو می بَرَدبدیهی است هر کس به نحوی احساس درونی و اندوخته های دانش و اندیشه خود را ابراز می کند اما زبان قلم دگر است که با آن می شود مقصود را به بهترین وجه ممکن به همنوعان منتقل کرد آری قلم دگر استبا چنین رویکردی می خواهم با عنوان دلنوشته ، قلم بر کاغذ گذارم و بنویسماما دل نوشته ای که آغاز و فرجامش به نام حضرت دوست نباشد ابتر استهر چه را در کنج ذهنم ذخیره کرده ام برای تو و به نام تو روی کاغذ می گذارمسلام بر قلم که برترین ابزار برای شیدایی و دلربایی و دل ربودن و ثبت رویدادهای زندگی استاکنون وقت آن رسیده که از قلم بخواهم مرا در نوشته یک نامه یاری کندنامه به گذشته و آن همه باورهایی که دیگر نیستند،به آن همه باغ های سرسبز و پر میوه زادگاهم که تنها نامی از آن ها باقی مانده،به مردان و زنان دیروز زادگاهم که سفره های صداقت شان پر بود از دسترنج خودشان،،به تنور و تنورچه های گذشته به نان پنجه کش و فتیر و کماج و کلوچه های شب عید،به کودکی ام که برخلاف انتظارم بی خبرانه رفت و تنهایم گذاشت،،به صداقت دیروز که دروغ معنا نداشت و گوش هایی که به دروغ عادت نکرده بودند و زبان هایی که به فریب خو نکرده بودندبه لبخندهایی که از ته دل و طبیعی بودند،به همزیستی مسالمت آمیز مردمان آن دوره که دیگر وجود خارجی ندارند،،به کرسی داغِ داغی که مادرها گویی مسؤل آماده کردنش بودند و به چای داغ و جراغ لامپای داخل مجمعه،به نشستن رو در رو و گفتگوهای چهره به چهره ی خانواده ها بنیوسم که دلم سخت دلتنگ آن نگاه هاشده،به آن همه با هم بودن ها و دوست داشتن ها و از خسته نشدن از یکدیگر،به خودم و دلتنگی هایم بنویسمبه همه قهرهای بی کینه و آشتی ها و بخشیدن های بی چشمداشتِ آن زمان،به عشق های بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 115 تاريخ : يکشنبه 11 دی 1401 ساعت: 15:57